خوابیدی بدون لالایی و قصه...

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

عصبی

کاش این استادای عوضی بفهمن ما مسخره ی عمه شون نیستیم که یه بار حال میکنن جواب میدن و یه بار حال نمیکنن سر میدوعونن. یا بعدش احتمالاً دانشجوهای بالاتر که ریجکتشون بکنن میان خواهش التماس که بیا تو رو بگیریم. 

هر بار هر اتفاقی منو یاد تو میندازه دلم میخواد با تمام وجود روت بالا بیارم. امیدوارم کسی نصیبت بشه که روزی ۱۰۰۰ بار افسوس بخوری و از خدا بخوای که کاش میتونستی به عقب برگردی ولی هیچی جز حسرت روی دلت نمونه. تو خیلی اذیت کردی. تو و اون مادر عوضی ات. یه روزی این اذیتا بهت برمیگرده. یه روزی دور گلوت رو محکم فشار میده و خفه ات میکنه.

و تو! تو دوست بیشعور و بی ادب من! حقا و حقیقتا که دیگه دیدن اسمت توی گروه مشترکمون فقط اعصابم رو خورد میکنه. فکر کنم تنها کسی توی دنیا که میتونه تحملت کنه شوهرته. البته باز خدا رو شکر. البته به هم میاین جفتتون توی غیرقابل تحمل بودن.

  • انارگل