خوابیدی بدون لالایی و قصه...

  • ۰
  • ۰

هووف.

چون که باید از دست آدم از خود راضی و بیشعور سریع‌تر رها شد. و شاید اصلاً باید بیام یه روز تو صورتت بگم که مرسی پیشقدم شدی در تموم شدنت و منو از ظلمی که بهم می‌کردی نجات دادی. هر چی فکر می‌کنم الآن اعصابم آروم‌تره از اون موقع با وجود تمام بدبختیا. نشون می‌ده چه حضور زیبایی در زندگیم داشتی واقعاً. :))

  • ۹۸/۰۶/۲۶
  • انارگل

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی