خوابیدی بدون لالایی و قصه...

  • ۰
  • ۰

نای جنگیدن

به نظر میرسه واقعا حتی من هم جنبه‌ی شنیدن اینکه یک دانشکده روم کراش داشتن رو ندارم. :)) دارم یه جورایی ش. رو نادیده میگیرم. آخه راستش حس میکنم من هر چی سفت میگیرم، اون شل میگیره. حس میکنم حالا حالاها نمیخواد چیزی رو جدی بگیره و منم توان جنگیدن در این مورد رو ندارم. به اندازه ی کافی توی این سال ها جنگیدم برای چیزهای مختلف. دیگه نای جنگیدن ندارم. مخصوصا وقتی حس کنم طرف مقابلم خیلی جنگنده نیست.

نمیدونم الآنم دارم حماقت های قبلیم رو تکرار میکنم یا نه ولی از رابطه ابیوزیو قبلی خیلی درس ها گرفتم. شاید اصلا از همونجا بود که دیگه نخواستم بجنگم و به هر قیمتی چیزی رو نگه ندارم.

هعی. نمیدونم چی باید بگم دیگه. کاش خودش میدونست یه وقتایی چقدر دلسردم میکنه.

  • ۹۹/۰۳/۰۹
  • انارگل

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی